چقدر بی تجربه م ...

کاشکی خدا بهمون نگاه کنه,

کاشکی بعد از این سختیا, یه مدت طولانی ای هوا آفتابی باشه, هوا صاف باشه, اوضاع خوب باشه

کاشکی تو مجبور نشی که از اینجا بری, کاشکی من حسم بهت رو یادم بره و کاشکی به عنوان بهترین دوستم جونمو واست بدم. کاشکی که اوضاع دانشگاه درست شه, کاشکی سلامتی باشه, کاشکی زندگی واسه یه مدت طووووووولانی بهمون بخنده, کاشکی اونی که باهاشی واقعا باهم خوش باشین, کاشکی منم اونی که بایدو پیدا کنم, کاشکی ... کاشکی...

چقدر بی تجربه م ......

گفتی الان، اینجا، و با این خانواده ها نمیشه.گفتی میخوای همه ش یادت بره.حرفات منطقی بود.گفتی دیگه نمیخوای حتی بهم به عنوان چیزی بیشتر از یه دوست صمیمی فک کنی.گفتی من این حقو دارم که هرکاری که دوس دارم چقدر بی تجربه م ......

از وقتی که برگشتم خیلی کمتر مینویسم.کمتر که هیچی، اصن انگاری "پناه" خیلی وقته که چیزی ننوشته. انگاری مثل مامانی که بچه ش رو با دل خون میذاره تو پارک و بهش میگه تا بفهمی من برگشتم و هیچ وقت برنمیگرده،گ چقدر بی تجربه م ......

بابل من اون خونه ست

با اون تخت با تشک سفت و روکش سبز و خاکستری

همون خونه ای که توش یه اتاق سفید با یه مبل بنفش داره و

تو رو.

اونجایی که نگران هیچی نیستم.

اونجایی که هیچ چیزی جز تو اهمیت نداره.

جز من.

جز تو.

چقدر بی تجربه م ......

دوس دارم خودمو ببرم بذارم توی یه جای خوش آب و هوا

توی یه باغ همیشه سبزی که هیچ جونوری توش نباشه!

یه جای دور و غیرواقعی

جایی که توش مطمئن باشم دیگه هیچ جوری دلم قرار نیست بشکنه

دیگه هیچ جوری قرار نیست حس کنم دستم به هیچ جا بند نیست

دیگه مطمئن باشم که جام امنه,

که دیگه هیشکی نمیتونه بهم آسیبی برسونه ...

چقدر بی تجربه م ......

"Can I lay by your side?

Next to you

And make sure you're alright

And take care of you"

میشه که کنار تو دراز بکشم?

کنار تو ...

و مطمئن بشم که حال تو خوبه

و مراقبت باشم.

چقدر بی تجربه م ......

وقتی باهام راجب اونی که ازش خوشت میاد حرف میزنی ...

چقدر بی تجربه م ......